مجید یوسفی
دنیای اقتصاد - شماره ۲۴
نهادهای آموزش رسمی در ایران مانند پارهای از نهادهای دیگر یک خصلت و ویژگی ممتاز داشت. ویژگی که به تداوم و استحکام آن انجامید. خصلتی که برگرفته از متن تحولات و نیازهای جامعه آن روز بود. خصلت تاسیس نهادهای فرهنگی براساس خاستگاههای جامعه ایران و نیز رویکردهای نوگرایانه سه نهاد، مدرسه دارالفنون، دبیرستان البرز، دانشگاه تهران، از این نهادهای فرهنگی، رویه و مشربی بنا نهاد که پس از یک و نیم قرن همچنان اثرات آن پابرجا است. مدرسه دارالفنون اینک صدوپنجاه و چهارمین سال خود را سپری میکند و اولین نهادی است که در ایران به آموزش مدرن روز جهان توجه وافر داشت و ثمرات آن نیز به تدریج در سالهای قرن بیستم به بار نشست. مدرسه البرز سال گذشته وقتی صدوسیودومین سال خود را جشن میگرفت، هنوز اثراتی از رویههای آموزشی بنیادگزار ایرانی در دانشآموزان پا به سن گذاشته آن به چشم میخورد. دبیرستان البرز اگرچه از سوی دولت حمایتهایی میشد، اما رویه آن مستقل از دولت بود و برپایه و خطمشی اقتدار فردی اداره میشد. دانشگاه تهران آخرین نهادی بود که یک مشرب فکری را دنبال میکرد و بر تداوم آن صحه میگذاشت.
در شرح و حال تعلیم و تربیت میخوانیم که آموزش رسمیدر طی ۱۵۰ساله اخیر با دهها فراز و نشیب مواجه شد. گاه از مسیر واقعی خود منحرف گشت و مدتها خلاء ناشی ازتربیت فرزندان این آب و خاک یکی از مشکلات اساسی دولت به شمار میآمد و گاهی ریشه و اصالت آن بیش از هر زمانی تقویت و مستحکم میشد و به حوزههای دیگر اجتماعی تاثیر عمیق مینهاد و گاه همانند امروز به گونهای دگرگون و متحول شد که دیگر تحلیل و کالبدشکافی آن به دهها استدلال علمیو کارشناسی نیازمند است. این سه نهاد آموزشی اگرچه مرارت و عسرتی که میرزا حسن رشدیه در تاسیس اولین دبستان مدرن در ایران متحمل شد، تکرار و تجربه ننمودند، اما از حیثتربیت و پرورش استعدادهای درخشان این سرزمین سالها است که این نهادها شهره اند، دیریست که جامعه فرهنگی و علمی، گروههای مرجع و منتخب خود را از این نهادها برمیگزیند و خود را وامدار اینان میداند. در عین حال این سه نهاد، نماد سه نوع اندیشه و مشرب فکری در ایران نیز بودهاند. مدرسه دارالفنون از جمله نهادهایی بود که متولی آن اصلاحات آموزشی و حکومتی را یکی از مهمترین راههای حاکمیت مطلوب میدانست و فائق شدن «اصلاح از درون حاکمیت» تنها راه آن، و بر این گمان بود که مقامات و صاحب منصبان دولتی باید در این مدرسه و مکتبتربیت شوند. او حتی گماشتگان این مدرسه را از مستخدمین دربار گلچین میکرد، معلمین گاه از ممالک بی طرف و زمانی از برگزیدگان کشور استخدام میشدند. او اصل بیطرفی را در این مدرسه به مرحله اجرا درآورد و این را به چندین نسل از مدیران این مدرسه ساری و جاری ساخت. دومین نهاد، دبیرستان البرز، اگرچه بانیان اولیه آن منویات تجاری و مذهبی را سرمشق راه خود قرار داده و بر همان اصول تاکید میورزیدند، اما مجتهدی به عنوان عضو شاخص و تعالی بخش دبیرستان البرز نه تنها نگاهی به سیاست نداشت و خود را مبرا و به دور از آن میدانست، بلکه آموزش و فراگیری علوم از سویی و التزام عملی به اخلاق و انضباط اجتماعی و ملزومات آن از سویی دیگر، مهمترین شرط ادامه تحصیل و کسب علم در این مدرسه میدانست. او مقام و منزلت علم را آنقدر متعالی و رفیع میدانست که حتا در برابر شاه، دربار و وزرای فرهنگ و معارف هم مقاومت میکرد، شاید او را بتوان اصول گراترین نماد علمیو آموزشی ایران قرن بیستم قلمداد نمود چه آنکه حاصل کارش همان بود که او بدان میاندیشید. بالاخره دانشگاه تهران اگرچه به دستور رضاشاه و به همت علی اصغرحکمت تاسیس و سپس تجهیز شد و همواره یک نهاد دولتی در ایران به شمار میآمد اما کم وبیش همه طیفها در آن به تدریس و تحصیل مشغول بودند. گر چه منشور و اساسنامهای از آن منتشر نشد اما در متن و بستر هفتاد سال از فعالیت علمیو آموزشی آن این گونه به نظر میرسید که یکی از دموکراتترین و در عینحال به لحاظ مشرب فکری متنوعترین نهاد آموزشی در ایران بود. دانشگاه تهران همواره محل منازعات و مباحثات جدی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محسوب میشد. روزگاری فرصتی برای نزاع پان ایرانیستها و تودهایها، هنگامی مامنی برای جنبشهای چریکی و تظاهرات خیابانی، زمانی جرقههای بزرگترین تظاهرات خیابانی و نشستهای ادبی و فرهنگی تهران از سوی استادان و دانشجویان در آغاز انقلاب اسلامی از همین دانشگاه برپا میشد. اینک دو قرن از تاسیس این نهادها گذشته و جامعه علمی ایران پا به قرن دیگری نهاده که نظام آموزشی آن نه در ایران که در سراسر جهان تغییرات اساسی به خود داده است.
دارالفنون- یک کالبدشکافی تاریخی از سیرتحولات اجتماعی در ایران میگوید: «تاریخ غرب با ایمان بنا شده است در قرون وسطا با ایمان به خدا، در هیئت انسان (مسیح) در رنسانس با ایمان به انسان غربی در پست مدرنیسم با ایمان به بیایمانی به انسان، اما تاریخ ما با شکست از اعراب بنا شده و با تقشر و تقشف و تقشع قوام پیدا کرده و پس از قرنها محنت و عسرت و تحمل تازیانه و تیغ غزو سلجوق، مغول، قزلباش، تاتار و ازبک.»(۱) این تحلیل اگر مشمول همه اجزای تاریخ ایران نشود که نمیشود، دست کم بخش عمده آن را در بر میگیرد. به واقع تاسیس اولین نهاد آموزش مدرن در ایران یک چنین تحلیلی را به واقعیت نزدیک میسازد.
اگر عباس میرزا پس از شکست ایران از روسیه به این ایده تمایل نشان داد که عدهای از نخبگان و واجدین شرایط را به ممالک غرب اعزام کند، تا به جبران آنچه که در گذشته روی داد فائق آید و بعدها چنین هم روی داد اما امیرکبیر ـ صدراعظم ناصرالدین شاه - به همان علت به صرافت افتاد تا نهادی را متولی آن کند که دانشآموزانی را آموزش دهد که چنین بیمی را از بین ببرد. امیرکبیر با تاسیس موسسه دارالفنون در ۱۲۳۰ شمسی اولین نهاد مدرن را تاسیس کرد که به عنوان نخستین موسسه آموزشی به سبک اروپایی محسوب میشد. به روایت اروپاییان تاسیس دارالفنون از سوی امیرکبیر شاخص دو تفکر در ایران آن زمان بود. نخست ساماندهی و تمرکز بخشهای اساسی حکومت و افزایش کارایی دستگاههای اجرایی کشور و کاهش اختیارات قضایی علما و دوم محدود کردن مداخله بیگانگان در امور داخلی ایران و افزایش خود بسندگی ایران در برابر اروپا بود.
اما از تحلیل محتوی این نهاد ۱۵۴ساله حقایق مهمتری استنباط میشود. امیرکبیر اگرچه اس اساس این نهاد را بر همان رکن دو گانه خود تاسیس کرده بود اما منویات او به نشانههای دیگری نیز معطوف بود. تفکر او حاصل یک نظام فکری منسجمی بود که یک سیستم و چارچوبی را پایهریزی میکرد. شاید او نخستین کسی بود که در ایران تفکر شایسته سالاری را در همان دارالفنون پیریزی کرد و با گزینش فرزندان از طبقات مرفه و فرادست عمده اداره این نظام ادامه داد و در نظر داشت که از این پس از طریق همین گزینش برای مقامهای دولتی معیارهای آموزشی ایجاد نماید، از همین طریق دارالفنون به لحاظ نظری مروج پیشرفت براساس شایستگی و لیاقت، به جای روابط خانوادگی و ملوکالطویفی بود. اگر چه روابط ملوکالطوایفی پس از او همچنان برقرار ماند. اما او پایههای ابتدایی تفکر شایستهسالاری را در همان دارالفنون ایجاد کرد. او حتی معلمان را از طبقات بالای جامعه برگزید تا دارالفنون به نهادی درباری برای پرورش خدمتگزاران باسواد مبدل گردد. اما هم پیوندی دارالفنون با فراموشخانه که عمده معلمین دارالفنون عضویت آن را در پیشینه خود داشتند، نگرانی عمیقی برای دربار و سپس شاه ایجاد کرد، حضور معلمینی چون میرزا ملکم خان در دارالفنون که آشکارا از «جمهوریت» دفاع و هر از چند گاهی در انجمنهای سری آن را تبلیغ میکردند بیم آن را در اذهان ایجاد نمود که خطر دارالفنون شاید در آینده حتی بیشتر از حضور بیگانگان در کشور باشد. به روایت مونیکا رینگر «فراموشخانه پیوند بین دارالفنون و انگیزههای اصلاحی رو به رشد را برجسته ساخت. این پیوند در بستر زمان مستحکم شد، چنان که افراد اصلاح اندیش، که بسیاری از آنها در خارج دیپلمات بودند، به شاه اصرار کردند که اصلاحات به سبک اروپایی را در ایران به اجرا درآورد. از آن جا که بسیاری از اصلاح طلبان خواستار حمایت اروپا از رشد صنعتی و بازرگانی ایران بودند،ترس از نفوذ رو به افزایش اروپا در امور ایران به احساس خطر تبدیل شد. جر و بحث در مورد اصلاحات در دستگاه دولتی رواج داشت درست همانطور که ناصرالدین شاه سفر به اروپا را ممنوع کرد، مخالفان اصلاحات به سبک اروپایی نیز کوشیدند جلوی آگاهی از اروپا و مقایسه با آن را بگیرند.»(۲)
کالج البرز- موقعیت اجتماعی و سیاسی در ایران قرن نوزدهم لزوم سرمایه گذاری خارجی و حضور مستشاران خارجی در انواع حوزهها را اجتناب ناپذیر ساخت. مورگان شوستر امریکایی برای سروسامان دادن به خزانه کشور، وستدهل سوئدی برای یکپارچهسازی ارتش و ژاندرمری، لیندبلادت برای استقرار بانکی مجهز در ایران حاصل تفکری بود که اصلاحات در ایران را با همکاری کشورهای غربی و تازه به دوران رسیده همراه میساخت، از آبشخور همین ایده و تفکر بود که در بیست و چهارمین سال سلطنت ناصرالدینشاه قاجار یک هیات امریکایی به ریاست مستر باست از امریکا به ایران آمد و در ساختمان اتابک ـ خیابان لاله زار، مستقر و آغاز به کار کرد. دو سال بعد در سال ۱۲۵۲ این هیات دست به کار تاسیس دبستانی در نزدیکی دروازه قزوین شد. این دبستان بعدها پایه سازمان دبیرستان البرز شد و اینک حیات و عمر آن ساختمان ۱۳۰ سال شده است. دبیرستان البرز در سال ۱۲۶۴ شمسی بیست و یک سال پیش از صدور فرمان مشروطیت تاسیس شد و چندان دیر نپایید که مدیران اولیه آن همچون مستر باست و مستر وارد جایشان را به ساموئل جردن امریکایی دادهاند. ۱۲۷۸ شمسی دکتر جردن ریاست کالج البرز را به عهده گرفت و چهل سالی در این سمت ماند تا روزهای پایانی سلطنت رضاشاه فرا رسید. او چهل و دو سال در این دبیرستان خدمت کرد و یک سال پیش از پایان سلطنت رضاشاه به دستور وی از ریاست دبیرستان مجبور به کنارهگیری شد. او سعی داشت با ارائه خدمات ویژه به کار خود در ایران ادامه دهد اما شاه چنین کاری را ناممکن میدید ساموئل جردن حتی در نامهای متذکر شد: «آیا بهتر نیست در چنین روزهایی که متاسفانه دشمنی و سوء تفاهم سراسر جهان را فراگرفته دولت شاهنشاهی حتیالمقدور از سازمانهایی که در تقویت دوستی بینالمللی و حسننیت عامل موثری به شمار میروند حمایت و پشتیبانی کنند؟»(۲) رضاشاه اما چندان وقعی به نامه جردن ننهاد و مجددا خواستار خروج او از ایران شد. یک سال بعد رضاشاه دبیرستان البرز را به قیمت ده میلیون ریال خریداری و از ساموئل جردن خواست که از ادامه خدمت در این دبیرستان خودداری نماید. ساموئل جردن به قصد خدمت در ایران فعالیت آموزشی داشت. اما از شواهد و قرائن بر میآمد که او به دو کار عمده دیگر نیز اشتغال میورزید. نقش او در ایران این بود که نسل جدیدی راتربیت کند که تجارت و کشور امریکا را بشناسند، او آیین مسیحیت را در ایران تبلیغ میکرد و در بالای سر در البرز نوشته بود «حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» با این همه دانش آموزان البرز بعدها از او بخاطر خدماتش قدردانی نمودند. جردن آنان را فرزندان خود میدانست و جز تجارت و کشور خود امریکا نکات مهم دیگری نیز به آنان آموخت. اما چند ماه بعد ایران راترک کرد. مدیران ایرانی چون محمد وحید تنکابنی، دکتر علی صورتگر، علی محمد پرتوی و حسن ذوقی هر کدام چند ماهی ریاست این کالج را بر عهده گرفته تا نوبت به محمدعلی مجتهدی رسید. چهل سالی او در راس این دبیرستان آن را چون یک دستگاه عظیم دولتی اداره کرد. او روزگاری فرزندان حتی بلند پایهترین مقامات کشوری را نمیپذیرفت و از نامنویسی آنان سرباز میزد. دکتر مجتهدی در اداره این دبیرستان بیش از اینکه تحت آموزههایی چون امیرکبیر، رشدیه و دیگران باشد، الگوی خود را ملهم از نسخههای آموزشی ایران و فرانسه انتخاب کرد. او در کنار یک آموزش رسمیو دولتی نظام جدیدی را پی ریخت که بیشتر حاصل یک تفکر منتظم و منسجم از یک تئوری نیازموده بوده او به تدریج به تکمیل این تئوری پرداخت و در بیستمین سال مدیریت خود پس از دو دهه به یک صورت بندی نوین و بومیدست یافت. اگرچه عده زیادی آن را نپذیرفتند و از ادامه تحصیل و حتی تدریس منصرف شدند اما او به راه خود ادامه داد. آرمان و اندیشه مجتهدی آن بود که نهادهای علمیو فرهنگی جایگزین سیاست و سیاسی کاری شوند و جامعه به حدی از فرهیختگی و بالندگی نائل گردد که عوامیگری و جهالت جایگاه و موقعیتی در جامعه ایران نیابد.
دبیرستان البرز به واقع برای جامعه آموزشی ایران عصر نوینی را پیغام میداد که بسیاری از دانشآموزان سالخورده آن خود را هنوز متعلق به آن میدانستند. دورهای که با مدیریت مجتهدی هویت واقعی خود را باز یافت این دبیرستان اینک عمری به قدمت بیش از یک قرن دارد.
دانشگاه تهران- اگر دو نهاد فوق، دارالفنون و البرز، متعلق به نهادهای قرن نوزدهمی بود و سازوکار آن تا اندازهای رنگ و بوی گذشته میداد اما دانشگاه تهران که مدیران کنونی آن ماه گذشته هفتادوسومین سالگرد آن را جشن گرفتند، نهاد جدید و مدرنی بود، که با انگیزه نوسازی شهر تهران و عمارتهای آن تاسیس شده بود. این نهاد آنقدر امروزین و جدید بود که هویتی مدرن را به چشم میآورد.
از دو باغ بزرگ جلالیه و بهجتآباد رضاشاه برای تاسیس دانشگاهی بزرگ برای ساکنین تهران باغ جلالیه را پذیرفت. باغ بهجتآباد به همان دلیل که مستر باست نتوانست آن را در تملک کالج البرز درآورد، رضاشاه هم از آن امتناع ورزید. بهجتآباد زمینی بود که شاه و دربار عصرها در آن به اسب دوانی مشغول میشدند و سالها در تملک خواهر حسن مستوفیالممالک بود، زمینی که بارها مورد مناقشه صاحب منصبان دولتی شد.
دانشگاه تهران به دستور رضاشاه در باغ جلالیه، پارک لاله تهران، تاسیس شد، طرحی که اندره گدار فرانسوی، رییس ایرانباستان، برای ساخت بنای آن سنگ تمام گذاشت و کوروش فرزامی بیست سال بعد ـ ۱۳۴۷ـ از دانش آموختگان معماری همین دانشگاه برای طرح سردر آن ۲۴۵۰۰۰ریال هزینه کرد که همگی نشان از اهمیتی داشت که این دانشگاه از آن برخوردار بود. چه آنکه این دانشگاه اولین نهادی بود که نه تنها طبقات فرادست که از همه سطوح جامعه از اغنیا و تهیدستان امکان تحصیل در آن داشتند. مدیریت آن نه آرمان امیرکبیر و اعتضادالسلطنه را در سر داشت و نه سختگیریها و نگاههای نافذ دکتر مجتهدی. قرار بود که این دانشگاه مامنی امن برای همه طبقات جامعه باشد و همگان بتوانند در آن به تحصیل مشغول شوند. دانشگاه تهران محل تلاقی دو بخش ـ فرادستان و فرودستان ـ از شهرنشینان تهران بود، بخشی که به تدریج به لحاظ جغرافیایی به طبقات مرفه بالا نشین تهران نزدیک میشد و کمکم هویت سنتی و کهن خود را به نسل نوکرده تهران که با نوسازی تهران و عظمت ابنیه جدید عصر رضاشاهی باز مییافت قرین ساخت. به واقع، حیات و تحول دانشگاه تهران به نظام جدیدی منوط بود و از بختیاری شاه جوان بود که چند سالی از سوییس بازگشته و تصمیم داشت روحیه دموکرات منشی خود را به منصه ظهور رساند. دانشگاه تهران حاصل پیوند پارهای از زعمای عصر کهن و جدید نیز بود از همه سنخ در آن حضور داشتند، از علی اکبرخان دهخدا تا غلامحسین رهنما و عیسی صدیق و علیاصغر حکمت که هر کدام نمادی از یک تفکر و یک دوره و نسلی بودند. بنایی بزرگ که از شش دپارتمان تشکیل میشد دانشکده علوم، دانشکده ادبیات، دانشکده فنی، دانشکده پزشکی و دانشکده معقول و منقول شش استوانهایی بودند که دانشگاه تهران بر آن استقرار یافته بود. این بنا استادانی به خود دید که سالها سکان علم و هنر و فرهنگ در دستان توانمند آنان اداره میشد چندین دهه وزیران سلطنت پهلوی از روسای دانشگاه تهران انتخاب میشدند و وزرای پس از استعفاء و کنارهگیری از قدرت، دانشگاه تهران را برای ادامه حیات فرهنگی و اجتماعی خود برمیگزیدند.
پی نوشت:
۱ـ یوسف علی میرشکاک، آدینه۱۱۱/
۲ـ آموزش، دین و گفتمان اصلاح فرهنگی/ مونیکا رینگر/ترجمه مهدی حقیقت خواه/ ص۱۱۲
۳ـ دبیرستان البرز و شبانه روزی آن/ میر اسدا... موسوی ماکویی/ ص۲۰
نظر شما