ارسال شده توسط مدير سایت در .
۸۱ ساله است و میگوید: «هر وقت بمیرم جوانمرگشدهام» شنیدن این جمله از زبان پروفسور «داریوش فرهود» در اولین ملاقات، هم شگفتانگیز به نظر میرسد و هم یک شوخی ؛ اما وقتی ساعتی با او معاشرت میکنیم، راز این سرزندگی را درمییابیم.
۸۱ساله است و میگوید: «من هر وقت بمیرم جوانمرگشدهام» شنیدن این جمله از زبان پروفسور «داریوش فرهود» در اولین ملاقات هم شگفتانگیز به نظر میرسد و هم لبخند را بر لبان ما میآورد؛ اما وقتی دوساعتی با او معاشرت میکنیم و گفتهها و ناگفتههایش را از زبان خودش، از درودیوار آزمایشگاه خصوصی و کارمندهایش میشویم این جمله همچنان شگفتانگیز و واقعی به نظر میرسد؛ اما دیگر خندهدار نیست و زبان به تحسین باز میکند. پروفسور فرهود را همه بهعنوان پدر علم ژنتیک ایران میشناسند؛ اما او فقط پدر علم ژنتیک ایران نیست او همین حالا پدر معنوی ۸۰ هزار کودک است که طی این سالها با تشخیص و تأیید مهر سلامت او به این دنیا آمدهاند. او همچنان دانشجوهایی دارد که حس پرسشگریشان را مدیون استاد هستند. مقالات متعدد علمی مینویسد و مدت ۴۱ سال بهصورت پیوسته سردبیر مجله تخصصی پزشکی بوده است ، این مجله همچنان بهصورت مجازی در سراسر دنیا توزیع میشود. در این سن و سال بیش از ۱۵ ساعت کار میکند و خستگیناپذیر است.
ایران فرهنگی در مطب دکتر
فرهود بیشتر انجمنهای بیماریهای خاص کشور را هدایت کرده یا بنیانگذار آنها بوده است. در بیشتر انجمنهای بیماران ژنتیکی و عامالمنفعه رد پایی از او خواهید دید. شور و شوق زندگی آنقدر در او زیاد است که بهتازگی کلنگ ساخت مدرسهای را زده است، فرهود خیر مدرسهساز است؛ نه اینکه فقط مبلغی را پرداخت کرده باشد و تمام. نه! اینطور نیست او در طراحی و نقشه ساختمان مدرسه هم نظر میدهد، حتی قصد دارد همه دختران مدرسه را زیر چتر حمایت معنوی خود قرار دهد. معتقد است دنیا بهواسطه مهربانی زنان پابرجاست. دکتر فرهود علاوه بر حوزه پزشکی چند سالی است که وارد حوزه ادبیات و فرهنگ ایران نیز شده است. از خودمان میپرسیم چطور یک پزشک ژنتیک میتواند بالغبر ۱۰ جلد کتاب در رابطه با ادبیات و «ایران فرهنگی» بنویسد؟ اما میبینیم که میشود، آنهم با وسواس کامل، هنوز آخرین کتاب او زیر چاپ است. فکر نکنید همه اینها فعالیتهای او در دوران جوانی است نه اینطور نیست طی سال گذشته ۲۰۰ نوع بیماری نادر را در کل ایران با بررسی پروندههای پزشکی تشخیص داده است.
هیچوقت صاحب فرزندی نشدم
وقتی از عضویت در هیئت امناء مدرسه حرف میزند بیگمان حدس میزنیم عضو هیئت امناء مدرسهای است که نوهاش در آن درس میخواند این روزها پدر و مادرها زیادی هستند که حتی نمیتوانند در جلسه اولیاء و مربیان فرزندان خود شرکت کنند؛ اما وقتی مستقیم از دکتر سؤال که به مدرسه نوهتان میروید؟ پاسخ میدهند: «من هیچوقت فرزندی نداشتم و این هم حکمت خداوند بود. درحالیکه همسرم هم پزشک متخصص کودکان بود و همیشه با کودکان سروکار داشت.»
علم و اخلاق در کنار هم
اگر از قبل با پروفسور هماهنگ کرده باشد میتوانید از ساعت ۵ و نیم صبح تا ۸ و نیم شب ساعتی را در آزمایشگاه شخصی دکتر مهمان او شوید. مهمان مردی که در شرایط بازنشستگی بالغبر ۱۵ ساعت در روز کار میکند. پروفسور فرهود علاوه بر علم پزشکی، انسانشناسی بر پایه علوم انسانی و علم ژنتیک، روانشناسی را نیز در دانشگاههای آلمان تحصیلکرده است؛ او با تحصیلات خود در حوزههای مکمل توانسته چنان ارتباط عمیقی با انسانهای اطراف خود برقرار کند که بیش از دانایی او در علم، به ویژگیهایی مثل اخلاقگرایی ، عشقورزی به جامعه انسانی ، میهنپرستی و حضور پررنگش در مراکز عامالمنفعه میتوان اشاره کرد. برای درک این موضوع فقط کافی است یکساعتی را در مطب او مهمان شوید. آنوقت گرمای مهماننوازی و نوعدوستی او را درک خواهید کرد. نخبه علمی کشورمان درحالیکه کهولت سن شانههایش را خم کرده بازهم به استقبال مهمان و حتی بیمار میرود، حتی وقت خداحافظی با مهمانهایش، به هر بهانهای تا در ورودی مطب بدرقهشان میکند.
ایمانم را از شما دارم
هنوز در مطب بودیم که خانم حدود ۴۰ ساله وارد مطب شد از قبل تماس گرفته بود و با منشی هماهنگ کرده بود دکتر برای پیشواز زودتر از اتاقش بیرون آمده بود. خانم تعریف میکرد و ما شاهد گفتههایش بودیم: «حدود ۲۰ سال پیش بود آمده بودم که شما تأیید کنید که جنینم دچار مشکل ژنتیکی است و برگه سقطجنین را به من بدهید. بعد از آزمایشهای متعدد گفتید که جنین سلامت است. من اصرار میکردم که نه! من این جنین را نگه نمیدارم اگر با مشکل به دنیا بیاید من چه کنم!؟ من اصرار میکردم و دکتر من را متقاعد میکرد که جنین شما سالم است آخر که اصرار من را دید دکتر صدایش را آرام کرد و گفت: «دخترم ایمانت کجا رفته؟ به خدا توکل کن». خانم همانطور که تعریف میکرد چشمانش پر از اشک شد و پسر جوانی که کنارش ایستاده بود را نشان داد و گفت: دکتر جان این ایمان من است به خاطر حرف شما اسمش را ایمان گذاشتم. او مهندسی عمران میخواند. آمدیم برای تشکر و قدردانی.»
قصه آمدن و ماندن
داریوش فرهود تنها فرزند «محمد فرهود» در سال ۱۳۱۷ در خیابان سیروس تهران به دنیا آمد. چندماهه بود که به دلیل شغل پدر، کودکیاش را در شهر کوچک هفتگل در استان خوزستان گذراند. تحصیلات ابتداییاش را همانجا آغاز کرد. فرهود همه موفقیتهای خود را مدیون نوع تربیت پدرش میداند و معتقد است مذهبی بودن، رعایت قوانین و مقررات و سختگیریهای پدر در اوج مهربانی توانست او را چنین سختکوش بار بیاورد. مادر نیز قاری قرآن بود و اشعار حافظ را در برداشت و تدریس میکرد. داریوش فرهود در سن ۱۹ سالگی و حدود ۱۲ سال بعد از جنگ جهانی دوم برای ادامه تحصیل وارد آلمان شد. در آلمان پزشکی خواند و خیلی اتفاقی و از سر کنجکاوی با مرکز انسانشناسی در دانشگاه آلمان آشنا شد. روز اولی که وارد این مرکز شد ناباورانه متوجه شد که دانشمندان و دانشجویان در حال بررسی ژنتیکی ایل قشقایی ایران هستند شاید همین اتفاق باعث شد که پایش در آن مرکز طوری محکم شود که چند سال بعد همراه با مدرک پزشکی از دانشگاه انسانشناسی و علم ژنتیک هم فارغالتحصیل شود و در کنار آن روانشناسی نیز بخواند سهپایه از علم که در کنار هم مثلثی را ساختند که او را به درک جامعه انسانی نزدیک و نزدیکتر میکرد.
در سال ۱۳۵۱ هجری شمسی او یکی از فارغالتحصیلان بسیار موفق در کشور آلمان بود. اسمش بر سر زبانها افتاده بود. شهردار یکی از شهرهای آلمان پیشنهاد ساخت مجتمع آموزشی و درمانی را به او داده بود اما با حس وطنپرستی که از پدر به ارث برده بود چشمش را به روی همه امکانات پژوهشی و تحقیقاتی کشور آلمان بست و به ایران بازگشت. او اولین کرسی علم ژنتیک را در دانشگاه تهران راهاندازی کرد. علمی که آن روزها دریچهای نو به جهان هستی بود.
بوسه بر خاک وطن
از خاطراتش در آلمان اینطور میگوید: «دو سالی میشد که تحصیل را در آلمان شروع کرده بودم و اولین بار بود که به ایران بازمیگشتم. آن موقع رسم بود که دانشجوها با استفاده از ماشینهای سواری بین آلمان و ایران رفتوآمد میکردند. با یکی از اقوام وارد مرز بازرگان شدم تا پایم را در خاک ایران گذاشتم نا خاسته به سجده افتادم و خاک وطن را بوسیدم با خودم عهد کردم بعدازاینکه به مدارج علمی رسیدم به وطن بازگردم. هیچوقت فکر نمیکردم حس وطندوستی و میهنپرستی باعث شود در اوج جوانی برای خاک وطن به سجده بیافتم.
از کودکی کارکردم
پدرش معتقد بود که رفاه کامل، تربیت انسان را دچار مخاطره میکند به همین دلیل داریوش در همان دوران کودکی که خواندن و نوشتن را یاد گرفت به دوستانش هم یاد میداد. هیچکدام از این اتفاقها از نگاه پدرش دور نمیماند و هرلحظه او را تشویق میکرد که پرسشگر باشد. بزرگتر که شد در مدرسه شبانه پدرش کار میکرد و پدر مستمری برایش در نظر گرفته بود دستآخر با کمک پدر توانست در سن ۱۶ سالگی خانهای به نام داریوش بخرد این در حالی بود که پدر هیچگاه به دنبال خرید خانهای برای خودش نبود. و بیش از هر چیزی به فکر دستگیری از دیگران بود.
کیسه متقالی شیر خورشید
داریوش فرهود از هر جای زندگیاش که میگوید یاد پدرش زنده میشود همه موفقیتهایش را مدیون محاسن اخلاقی پدرش میداند، میگوید: «پدرم بهقدری در حلال بودن روزی خانهاش تعصب داشت که باوجود حقوق مناسب، بیشتر درآمدش را میبخشید طوری که هیچوقت به فکر خرید خانه نبود. خاطرهای از حساسیت پدرم نسبت به امانتداری ایشان در ذهنم مانده است و هیچوقت آن را فراموش نمیکنم پدرم مدیر مدرسه بود و دانش آموزان برای عضویت در انجمن «شیر خورشید» (هلالاحمر امروز) مبلغ یک ریال پرداخت میکردند. پدر مبالغ جمع شده را داخل کیسه متقالی که روی آن نوشته بود شیر خورشید نگه میداشت تا بهموقع به دست مدیران ارشد فرهنگ آن روزگار برساند. خیلی اتفاقی مادرم برای خرید از دورهگرد نیاز به پول خورد داشت و مبلغ را با پول خوردهای کیسه متقالی عوض کرده بود وقتی پدر به خانه برگشت و پولهای درشت داخل کیسه را دید و علت را از مادرم جویا شد بهقدری ناراحت شد که برافروخته شدن او را هیچوقت فراموش نمیکنم. مرتب به مادرم میگفت درست است که ارزش مبلغ داخل کیسه متقال هیچ تغییری نکرده اما همه آنیک ریالیها در خانه من امانت بود.
پدر و مادرم را بعد از خدا به مهر سپردم
فرهود وقتی از سخاوت پدر میگوید دلش هوای روزهای خانه پدری را میکند و میگوید: «در آلمان دلم برای پدر و مادرم تنگ میشد. من تنها فرزندشان بودم و وظیفه داشتم در دوران کهنسالی مراقبشان باشم. آن موقع شرایط طوری بود که دو سال یکبار میتوانستم به خانوادهام سر بزنم. تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که خانهای که در ۱۶ سالگی خریده بودم را بفروشم و با اندوخته خود پدر، نزدیکترین خانه را به بیمارستان «مهر» در خیابان زرتشت برایشان بخرم. بعدازآن آرامش بیشتری داشتم و بعدها پدرم تعریف میکرد: «چندین بار اورژانس بیمارستان او را از خطر مرگ نجات داده است.» پدرم به آسم مبتلا شده بود. آن موقع این تنها راهی بود که میتوانستم برای حمایت از پدر و مادرم انجام دهم.»
برنامه ۱۰ ساله آکاردئونی
داریوش فرهود از همان دوران کودکی بسیار کنجکاو بود و برای رسیدن به جواب پرسشهایش بسیار پشتکار و مداومت داشت؛ اما همیشه نمرههایش ۲۰ نبود. در همان سالهای ابتدایی تحصیل در آلمان یکی از واحدهای درسی را نتوانست بگذراند و برای ارائه آن درس باید یک سال تحصیلی منتظر میماند این اتفاق لطمه روحی شدیدی به او وارد کرد طوری که تا مرز افسردگی پیش رفت؛ اما ازآنجاکه فرهود معتقد است بعضی وقتها یک شکست میتواند پل پیروزی باشد. یک روز صبح عزمش را جزم کرد تا به همه نگرانیهایش پایان داد کاغذهایی را برداشت و آن را به شکل آکاردئونی تا کرد و طی چند روز تمام برنامه ۱۰ ساله تحصیل وزندگیاش را روی آن نوشت؛ و در آخرین صفحه برنامهریزی تحصیلیاش روزی را که قرار بود به ایران بازگردد و کارش را در ایران شروع کند مشخص کرد. جالب اینکه فرهود میگوید: «تمام زندگی من در آلمان بر اساس همان برنامه آکاردئونی پیش رفت و در همان روز که مشخص کرده بودم به ایران بازگشتم تا اولین نفری باشم که دپارتمان ژنتیک را در ایران تأسیس کند.»
قهرمان کارآفرینی
از وقتیکه بهعنوان استاد دانشگاه و مؤسس ژنتیک به ایران آمد به حوزه کارآفرینی هم وارد شد. بحث ژنتیک همچنان یکی از بحثهای جذاب روز است و به حتم ۴۰ سال پیش علاوه بر جذابیت، ساختاری معماگونه هم داشت. فرهود علاوه بر تدریس در دانشگاه و تشخیص بیماریهای ژنتیکی بخش بزرگی از فعالیتهایش را روی تحقیقات میدانی و کشف بیماریهای ژنی گذاشت. همین اتفاق باعث شد در حوزههای مختلف گروهای متعددی با او همراه شوند و عملاً فرهود در حوزه کارآفرینی قدم گذاشته بود در حال حاضر ۲۵ نفر بهصورت مستقیم در آزمایشگاه خصوصی او مشغول به کار هستند او در این سالها بهطور غیرمستقیم برای هزاران نفر کارآفرینی کرده است.
شبیهسازی انسان ضد اخلاقی است
فرهود از اعضاء ثابت کمیته اخلاق ژنتیک پزشکی سازمان بهداشتی ژنو است. عضویت او در کمیته اخلاق ژنتیک اتفاقی نبوده است فرهود توضیح میدهد: «چند سال گذشته دانشمندی که اهل کره جنوبی بود اعلام کرد که توانسته انسان را شبیهسازی کند. این خبر دنیا را تکان داد هرچند این دانشمند نتوانست چنین کاری انجام دهد و درهمان شرایط من بهعنوان یک انسان، مخالفت جدی خود را به مباحث شبیهسازی انسان به سازمانهای بینالمللی اعلام کردم. همان موقع بهعنوان عضو کمیته اخلاق در سازمان بهداشت جهانی ژنو انتخاب شدم.» اخلاقگرایی فرهود به این اتفاق ختم نمیشود اخلاق در زندگی او جریان دارد.
من از کارتنخوابها هم یاد میگیرم
همه انسانها در نظر فرهود قابلاحترام هستند و این را در سبک زندگی خودش ثابت کرده است. اخلاقگرایی او در زندگیاش موج میزند طوری که حتی برای انسانهای بیخانمان و کارتنخوابهایی که این روزها در حوالی شهر هستند هم وقت میگذارد با آنها همصحبت میشود و پای درد دلهایشان مینشیند خودش میگوید: «من از کارتنخوابها هم یاد میگیرم مفاهیم زندگی آنقدر گسترده است که گاهی ممکن است آنها چیزهایی را بدانند که بعضی نتوانند آن را درک کنند. کرامت انسان همیشه قابلاحترام است اما اخلاقگرایی دکتر به اینجاها ختم نمیشود و این قصه سردراز دارد.
پدر معنوی که برای فرزندانش وقت میگذارد
او طی سالها تلاش علاوه بر کشف بیماریهای ژنتیکی و شناسایی آنها توانسته است مهر تأییدی بر سلامت هزاران جنینی بزند که شک و شبههای در سلامت جنینی آنها وجود داشته است. ازاینرو این افراد ارتباط خود را با پزشک مراقبشان در دوره جنینی به سفارش خانوادههایشان حفظ کردهاند و او را پدر معنوی خود میدانند. البته همه این احساسها و روابط صادقانه و مهربانانه او با بیمارانش فقط بهصرف یادآوری خانوادههایشان نیست فقط کافی ست برای یکبار هم که شده پایشان به مرکز و کلینیک تخصصی پروفسور فرهود باز شود آنوقت چنان حس عاطفی عمیقی نسبت به او احساس میکنند که خود را موظف میدانند به او سر بزنند.
یکی از کارمندان مطب خصوصی پروفسور فرهود میگوید: «بیش از ۴ سال است که در مطب و آزمایشگاه دکتر کار میکنم و طی این سالها شاهد مردمداری و اخلاقمداری پروفسور فرهود بودهام همیشه به همه کارمندانش تأکید میکند که هر شخصی وارد مطب شد با او طوری رفتار کنید که احساس کند میهمان ما است. او نگاه ویژهای به بیمارانی دارد که وضعیت اقتصادی ضعیفی دارند و خیلی مواقع از آنها حق ویزیت هم نمیگیرد. کارمند دکتر فرهود داستانی را برایمان نقل میکند که برای او درس بزرگی داشته است اینطور نقل میکند: «خانم جوانی وارد مطب شد و داستان زندگیاش را از سالهای قبل اینطور نقل کرد: «سالهای دور بیمار دکتر فرهود بودم وقتیکه دوران جنینی را در رحم مادرم میگذراندم. پزشکان تشخیص داده بودند که من دچار مشکلات ژنتیکی هستم و باید سقط شوم اما مهر سلامتم توسط دکتر فرهود زده شد. بعد از اتمام دوران بارداری مادرم در صحت و سلامت به دنیا آمدم؛ اما بعد از چند ماه بعد پدرم فوت کرد و مادر همیشه این قصه را برایم تعریف میکرد که دکتر فرهود پدر معنوی تو است و اگر تشخیص دکتر نبود الآن تو که تنها دلخوشی زندگیام هستی را نداشتم.» ازآنجاکه همصحبتی با دکتر فرهود آرامش زیادی برای مراجعهکنندگانش به همراه میآورد چند ماه دیگر دختر جوان برای بار دوم به مطب آمد و با دکتر درد و دل کرد و گفت: «مادرم چند روزی است که در بیمارستان بستریشده و اوضاع خوبی ندارد.»
دکتر بسیار متأثر شد و آن روز مطبش را زودتر ترک کرد. بعدها متوجه شدیم که همان روز دکتر فرهود برای عیادت از مادر دختر جوان به بیمارستان رفته بود. ما قصه ملاقات دکتر را از زبان دختر جوان شنیدیم او برای بار سوم به مطب آمده بود بااینکه یک ماهی از حضور دکتر و عیادت مادرش گذشته بود هنوز هیجان داشت و با چشمانی پر از اشک آن شب بهیادماندنی و شادی مادرش را از دیدن دکتر فرهود برایمان تعریف میکرد.
بیماریهای نادر
به تاریخچه انجمنهای بیماریهای ژنتیکی که نگاه کنید به حتم نام «داریوش فرهود» را در بین حمایتگران این انجمنها خواهید دید. حتی او بنیانگذار برخی بیماریهای خاص بوده است. تابلو موسسه برخی از این انجمنها روی سر در آزمایشگاه خصوصی او به چشم میخورد؛ اما اتفاق جالبی که چند سال گذشته رخداده است حضور افتخاری او در بنیاد بیماریهای نادر است فرهود در این مورد میگوید: «چند سال گذشته که آقای داوودیان بنیانگذار بنیاد بیماریهای نادر هنوز از دنیا نرفته بود بهصورت افتخاری در گروههای پزشکی این موسسه شرکت میکردم اما بعدها این وظیفه را بیشتر بر دوش خود احساس کردم حالا هر هفته به این مرکز میروم و در کمیسیونهای پزشکی این مرکز شرکت میکنم بالغبر ۲۰۰ نوع بیماری نادر به آمار دیگر بیماریهای نادر اضافهشده است. فرهود در پاسخ به این سؤال که آیا بالا رفتن آمار بیماریهای نادر خوب است یا خیر؟ میگوید: «به حتم وجود بیماریهای نادر و ناشناخته خوب نیست اما چه و خوب و چه بد این واقعیت است و این بیماریها وجود دارند و بخش خوب این داستان اینجاست که حداقل این بیماریها شناسایی میشوند و دانشمندان میتوانند حوزه مطالعاتی خود را روی این سری بیماریها متمرکز کنند و درصدد کشف و درمان آن برآیند. این احتمال هم میرود مجموعههای دیگری نیز بتوانند به این بیماران و خانوادههایشان کمک کنند. «شکوفه کریمی» از کارمندان انجمن بیماریهای نادر توضیح میدهد: «در مدت چند سال که دکتر فرهود برای موسسه بیماریهای نادر بهصورت خیریه کار میکند، همه فعالیتها را به صورت داوطلبانه انجام میدهد و گاهی حتی روزهای متمادی برای این موسسه وقت میگذارد.»
پروفسور فرهود روحیهای دارد که بسیاری از جوانها در اوج سلامت و قدرت ندارند پس بیراه نیست که میگوید «من هر وقت بمیرم جوانمرگشدهام.»
نظر شما