ارسال شده توسط محتوا در .
یادداشت روزنامه اطلاعات به تاریخ : ۱۹ و ۲۰ فروردین ۱۳۹۴
نویسنده : ع درویشی
«خیابان ناصرخسرو»، این تنها نشانیای است بر کاغذ کفدستی که از دارالفنون دارم؛ بر روی دیوارها پیِ نامش میگردم و سرانجام آن را بر یک کاشی بر سردر چوبی مییابم؛(و هنوز نمیدانم که این یگانه نشان قدیمی از این مدرسه است؛). اما بر نرده آهنی جلوی سردر، زنجیر و قفل بزرگی زدهاند. سرزده واردشدن، کارشیوهای است برای آن که همهچیز را همانجور که هست ببینی؛ همیشه برای تهیه گزارش، بیخبر راه میافتم، اما اینک برای نخستینبار از اینکه هماهنگی نکردهام، پشیمانم؛ دارم با خود میگویم «باز دیر رسیدهای، مدرسه تعطیل شده است» که عکاس روزنامه دستم را میگیرد و میگوید«بیا، یک در باز پیدا کردم!»
۲۰ متر آنسوتر، از دری کوچک وارد میشویم و از پلهها بالا میرویم. کسی به پیشواز ما نمیآید(و طبیعی هم هست!). شنیدهام نمایشگاهی برپاست، اما در شگفتم که چرا بازدیدکنندهای پیدا نیست؛ شاید مردم چشم به راهند که دارالفنون یک موزه کامل شود بعد؛ شاید هم دوست دارند بیایند، ولی دل آن را ندارند که دارالفنون را نیمویران ببینند؛ و گروه سوم هم شاید به سبب خبررسانیهای نارسا، بیخبر ماندهاند.
از نخستین کارمند، سراغ آقای ابوطالب حافظی (مشاور معاونت پژوهشی وزارت آموزش و پرورش و مدیر گنجینه اسناد دارالفنون) را میگیرم، که میگوید، جلسه دارد!
لحظههای دیگر آقای « باصری ـ معاون » ایشان از راه میرسد با او دست میدهم و خود را معرفی میکنم. از پنجره اتاق، به حیاط سرک میکشم. درختان حیاط ۵ هزار متری مدرسه، غیربومی و غریبهاند و در آن جا از چنارهای کهن تهران نشانی نیست؛ تنها نشان اصیل، یک استخر هشتگوش در میانه است که روزگاری آبشخورش کاریز کهریزک بود.
باصری تا آمدن حافظی، پیشنهاد قدمزدن میدهد. در خرند(حیاط) از روی انبوه سنگ و کلوخها میگذریم. از تالار آمفیتئاتر، نه صدای کارگردان، بلکه آوای کارگرانی به گوش میرسد که سرگرم ویرانکردن برای بازسازی آمفیتئاتر هستند. باصری خم میشود و با انگشت نشانه، به انتهای یک تونل اشاره میکند. چندگام به درون تونل نیمتاریک بر میدارم و گردن دراز میکنم تا بلکه با نگاه، تا انتهایش بروم؛ که باصری میگوید:«تونل مسدود است!» ناامید و مانند خرچنگ، بر میگردم. باصری میگوید « ناصرالدین شاه از این تونل، دور از چشم دیگران برای تماشای تئاتر میآمد.» آرزو میکنم، کاش تونل زمان مسدود نباشد و بتوانم به دوره امیرکبیر بروم، چون هیچچیز دارالفنون کنونی، رنگوبویی از گذشته ندارد؛ حتی پس از مدتی خیره شدن به تابلوی رنگ و روغن ۲ و نیم متری امیرکبیر، نمیتوانم به درون روحش راه یابم؛ و دل خوش میکنم به عکسی که عکاس روزنامه از تابلویش گرفته است، تا در دفتر روزنامه با امیر خلوت کنم، بلکه سکوت را بشکند. حتی به صدادرآوردن زنگِ زنگار زدهای که باصری میگوید از میان خرت و پرتهای انبار یافته و به ابتکار خود در گوشه حیاط آویخته است کمکی نیست، و پژواکش در محوطه، ندایی از گذشتههای دور نیست. همه کورهراهها و تونلها به گذشته مسدود است و پنداری که چیزی در فضا و مکان و هوا کم است!
اصالتهای از دست رفته
هنگامی که شیای یا سازهای کهن آسیب ببیند، حتی با مصالح و ملات قدیمی و بومی نیز برگرداندن هویتش امکان ندارد و با مرمت، دارای همه نشانگان گذشته خواهد شد، مگر اصالت!
باصری میگوید: «در و پنجرههای آهنی را کندیم و مانند گذشته در و پنجرههای چوبی کار گذاشتیم. سیمانهای کف حیاط نیز برچیده و به جای آنها، کفپوشهای آجری کار گذاشته شد. برخی بناهای ملحقشده به مجموعه مانند تربیتبدنی، موتورخانه و سردخانه را نیز ویران کردیم. ۳ متر خاکی که در حیاط ضلع شمالی توده شده بود نیز برچیده شد، تا بنا دوباره در جای اصلی خود مستقر شود.» او سپس به ساعتش نگاهی میاندازد و میافزاید:«کمی دیگر جلسه آقای حافظی تمام میشود.»
از خود میپرسم، با حرفهای آقای حافظی، چقدر میشود به گذشتههای دور رفت؟ نگاه را دور تا دور میگردانم. کلاسها انگار نه این که در ۱۵۰ سال پیش و به دست میرزا تقیخان امیرکبیر ساخته شدهاند. نردههای جایگاه ناصرالدین شاه در مهتابی طبقه دوم شکسته است؛ شاید از همینجا سقوط کرد و مُرد! هر نگاهم به دور و بر، پر میشود از چیزهای تهی، ویرانهها، آهنقراضهها و کلوخهای سیمان؛ پنجرههای کلاسها هم که به چشمان از حدقه درآمده میماند، نه چارچوبی و نه شیشهای؛ انگار ناصرالدینشاه آنها را به سنت نیای خود خواجه قاجار، به همراه چشمان بیگناهان دیگر از حدقه در آورده است!
دریچهای به باغ ادبیات
در میان سرپرستان و مدیران ارشد مدرسه دارالفنون، نیاکان صادق هدایت از شمار رضاقلیخان هدایت، علیقلیخان هدایت و جعفرقلیخان هدایت نیز دیده میشوند؛ اما اینها سبب گرایش صادق هدایت به دارالفنون نبود، بلکه دلیل آن، دایرشدن رشته «ادبیات» در این مدرسه بود.
دارالفنون در دورههای معاصرتر، دری نیز به جهان داستاننویسی و شعر گشود و استعدادهای جوانی مانند جلال آلاحمد، احمد آرام و نجفی (کارگردان) را جذب خود کرد. برپایی رشته ادبی در دارالفنون، پنجرهای به روی جوانان اهل ذوق گشود تا در وادی ادبیات، هوایی تازهای کنند و در خلق آثار مدرن، استعدادهای خود را بیازمایند؛ گرایش کسانی همچون صادق هدایت(پدر داستان نویسی مدرن ایران) نشان از خلا این رشته در ایران بود؛ مرور دیگر نامها مانند داریوش آشوری، محمدعلی سپانلو و بهرام بیضایی نیز پرمعناست! از دیگر شاگردان رشته ادبیات دارالفنون میتوان از جلال و شمس آلاحمد، سیاوش کسرایی، حسینقلی مستعان، زینالعابدین موتمن، نوذر پرنگ، فریدون مشیری، مظاهر مصفا، منوچهر نیستانی و عباس یمینیشریف نام برد.
گرایشهای سیاسی دانشآموختگان
در گذشتههای دور برخی از دانشآموختگان دارالفنون در جنبش مشروطه، ایفای نقش کردهاند. صنیعالدوله و احتشامالسلطنه به ریاست مجلس شورای ملی رسیدند و میرزا جهانگیرخان، روزنامه سیاسی صوراسرافیل را منتشر کرد.
پس از گشایش دانشگاه تهران، گرایش سیاسی در مدرسه دارالفنون پررنگتر شد. دانشآموزان دارالفنون در برابر سختگیریهای رئیس و معاون این دبیرستان در حیاط آن اجتماع میکردند و هنگامی که خبر این گردهمایی به دانشگاه تهران میرسید، راهپیمایی همبستگی دانشجویان آغاز میشد؛ و اینگونه، کنشگری سیاسی این دو مکان آموزشی به هم پیوند میخورد.
گرایشهای ناسیونالیستی و جنبشهای ملیگرایانه و خیزشهای روشناندیشانه در جهان و بازتاب افکار اندیشمندان فرانسه بر فعالیت دوره معاصر دارالفنون اثر گذاشته بود و دانشپژوهان را وا میداشت در کنار درسهای رسمی، بر وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران نیز متمرکز شوند و با مجهزشدن به تفکر انتقادی، آینده بهتری را برای کشور رقم بزنند.
از آن پس، بسیاری از دانشآموختگان مایل به سیاست، برای پیادهکردن آرمانهای خود، دگردیس به کُنشگران سیاسی شدند و کوشیدند مانند گذشتگان که در به راه انداختن جنبش مشروطه میکوشیدند، برای ایرانی بهتر بکوشند.
پیشینه دارالفنون
دارالفنون در آغاز کار تنها با درباریان واپسگرا مواجه نبود، بلکه با کسانی نیز روبهرو بود که از آگاهی روزآمد برخوردار نبودند و برای نمونه از آبلهکوبی در مدرسه دارالفنون هراس داشتند و میترسیدند با این کار، جن وارد بدنشان شود!
آقای حافظی سرانجام پس از پایان نشست خود، به حیاط میآید و به ما میپیوندد و درباره فلسفه پیدایش مدرسه دارالفنون(نخستین دانشگاه مدرن ایران) سخن میگوید:”این مدرسه برای آموزش دانشمدرن بنیاد نهاده شد و زبان فرانسه، علوم طبیعی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا درسهای مشترک همه رشتهها بود و پس از دورهای، زبانهای انگلیسی و روسی نیز افزوده شد.
دبیرشورای سیاستگذاری مدرسه دارالفنون با این سخن که دارالفنون از همان آغاز توانست لزوم فراگیری دانش مدرن را به خانوادهها بقبولاند تا فرزندان خود را به این مدرسه بفرستند، میافزاید: همچنین دارالفنون پس از بنیانگذاری، در راستای روند آموزش و پرورش، در زمینه هنر نیز به فعالیت پرداخت و برای نخستینبار آموزش نقاشی کلاسیک در این مدرسه پایهگذاری شد. در آغاز، آموزگار نقاشی «موسیو کنستانس» بود که به زبان فرانسه تسلط داشت و بامدادان، نقاشی و عصرها زبان فرانسه تدریس میکرد. سپس دانشآموختهای از اروپا به نام میرزا علیاکبرخان نقاشباشی(مزینالدوله) مشق نقاشی میداد و پس از کمالالملک وارد دارالفنون شد.
گویی تئاتر لالهزار را نزدیک دارالفنون ساخته بودند تا هنرپیشگان بتوانند به آسانی در این دومکان، آمدوشد کنند؛ در این مورد از حافظی میپرسم؛ پاسخ میدهد:
”از آنجایی که ناصرالدین شاه در سفرهای خود به اروپا، جذب تماشاخانههای بزرگ فرنگ شده بود، در بازگشت، مشتاق شد نمایشنامههایی نیز در ایران اجرا شود، از اینرو از مزینالدوله -که به زبان فرانسه آشنایی داشت- خواست نمایشنامههای فرانسوی را از نویسندگانی مانند مولیر به فارسی برگرداند و اینگونه تئاتر نیز برای نخستینبار به دارالفنون راه یافت و نمایشنامههایی از مولیر تمرین شد و در تالار مدرسه بر روی صحنه رفت. همانگونه که نخستین بالون نیز در ایران در محیط دارالفنون به هوا رفت. در سال ۱۲۹۴ هجری قمری ۲ دستگاه بالون از دارالفنون به آسمان فرستاده شد و مردم تهران، گواه بالارفتن آنها شدند.
سینما و نمایش نخستین فیلم
ابوطالب حافظی در ادامه گفتوشنود با روزنامه اطلاعات، از برخورد سرپرستان و گردانندگان دارالفنون با استادان خارجی میگوید: مدیران بر پایه قرارداد از معلمان میخواستند که هر سال، یک جلد کتاب تالیف کنند و تحویل استادان ایرانیای دهند که با زبانهای خارجی آشنایند، تا بتوانند آنها را به زبان فارسی برگردانند.
این که کتابها کجا چاپ میشد؟ حافظی پاسخ میدهد: نخستینبار یک چاپخانه در تبریز و از سوی میرزاصالح شیرازی و با همت عباسمیرزا ایجاد شد؛ پس از آن دارالطباعه دارالفنون نیز دارای ۲ دستگاه چاپخانه سنگی شد که از هند وارد کرده بودند؛ و مدرسه توانست با مدیریت میرزا عباسنقاش و استاد باسمه، ۴۰ عنوان کتاب درسی در آنزمان، برای آموزش به دانشآموزان مدرسه به چاپ برساند.
در مدرسه دارالفنون، ورزش باستانی نیز برای شاگردان علاقهمند ایجاد شد. به گفته ابوطالب حافظی، زورخانه از نخستین بخشهای ورزشی مدرسه بود که ساخته شد؛ تا مدتها شاگردان زیر نظر میرمهدی ورزنده، به ورزش میپرداختند، تا این که دارالفنون، نخستین مدرسهای شد که در ایران آموزش ورزش را به شیوهای نو به جوانان آغاز کرد.
درباره آموزش موسیقی نیز مشاور معاونت پژوهشی آموزش و پرورش و مدیر گنجینه اسناد دارالفنون معتقد است: نخستین کتاب تئوری موسیقی را «مزینالدوله»، به روش پرسش و پاسخ و به ۲ زبان فارسی و فرانسوی تنظیم کرد. این کتاب در سال (۱۳۰۱هجری قمری) در چاپخانه دارالفنون به چاپ رسید و شعبه موزیک مدرسه دارالفنون، پس از ورود لومیر به ایران و با موافقت ناصرالدینشاه، آغاز به کار کرد. دوره تحصیل در بخش موزیک ۶ سال بود و این مدرسه ۸ کلاس داشت. در سال ۱۳۳۸ هجری قمری، کلاس موزیک از دارالفنون جدا شد و به صورت مستقل زیر نظر وزارت معارف درآمد. عکاسی نیز از زمان محمدشاه وارد ایران شد، پس از آن با گشایش مدرسه دارالفنون، عکاسخانهای در بخشی از مدرسه و زیر نظر عبداللهمیرزا قاجار اداره میشد که تا ۴ سال پس از مرگ ناصرالدین شاه برپا بود.
نزدیکترین برنامه دارالفنون به ما، نمایش فیلم است. حافظی در این مورد میگوید: در زمانی که وزارت معارف به عهده یوسف مشاراعظم بود، او تصمیم گرفت برای نمایش فیلمهای علمی، اخلاقی و اجتماعی برای شاگردان مدرسه، سینمایی برپا کند، از اینرو پس از پیگیری دستور داد یکی از تالارهای مدرسه دارالفنون را تبدیل به سالن سینما کنند و در سال ۱۳۰۴ خورشیدی، دانشپژوهان توانستند نخستین فیلم را در این مکان به تماشا بنشینند.
دارالفنونیهای نویسنده
پرفسور محمود حسابی پس از بازگشت از آمریکا، چندسال در دارالفنون تدریس کرد و در آنجا دارای اتاقی برای پژوهش نیز بود. ایجاد ادارههای هواشناسی و استاندارد، دستاورد فعالیتهای پرفسور در دارالفنون بود؛ او مولف کتابهای بسیاری نیز هست.
برخی دانشآموختگان دارالفنون پس از پایان تحصیل، مانند دکتر حسابی دست به قلم بردند و به نوشتن کتاب سرگرم شدند و از خود آثاری را برجای گذاشتند که میتوان از محمدحسنخان صنیعالدوله نام برد که کتابهای بسیاری مانند روزنامه خاطرات، تاریخ منتظم ناصری، تاریخ ۴۲ ساله سلطنت، تاریخ سلماس، تاریخ سوادکوه، تاریخ مرو، تاریخ اشکانیان، شرح احوال صدراعظمهای قاجار و جغرافی طالقان را نوشت.
عباس اقبالآشتیانی نیز تاریخ اکتشافات جغرافیایی و تاریخ علم جغرافیا، تاریخ ایران بعد از اسلام، شرححال عبدالله بنمقفع، میرزا تقیخان امیرکبیر، تاریخ جواهر در ایران و تاریخ مغول را به نگارش در آورد.
همچنین عیسیخان صدیق دارای کتابهایی مانند تاریخ فرهنگ ایران، حقوق بینالملل و تاریخ فرهنگ اروپا از آغاز تا عصر حاضر است. محمدعلی فروغی به نوشتن تاریخ ایران قدیم، تاریخ ساسانیان، تاریخ اسکندر و تاریخ مختصر دولت قدیم روم پرداخت.
محمد معین، فرهنگ معین را پدید آورد و شاهان کیانی و هخامنشی در آثار الباقیه، روزشماری در ایران باستان و آثار آن در ادبیات فارسی، مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی، یوشت فریان و مرزباننامه و حافظ شیرین سخن نیز از دیگر آثار اوست.
جنگ اول، توطئههای دولت عثمانی، انقلاب گیلان و دیکتاتوری رضاخان نیز نوشته سلیمانمیرزا اسکندری است؛ همان گونه که ولیالله نصر نیز دارای کتابهای جغرافیای اقتصادی عالم، جغرافیای طبیعی و سیاسی کامل ایران و حیوانشناسی است.
فریدون آدمیت هم کتابهای امیرکبیر و ایران، جزایر بحرین، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران، اندیشههای طالبوف تبریزی، ایدئولوژی نهضت مشروطیت و موضوع دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت را از خود برجای گذاشت. مجتبی مینوی نیز کتابهای آزادی و آزادفکری و فردوسی و شعر او را پدید آورد.
عبدالرحیم همایونفرخ، نویسنده کتاب هفت جلدی«دستور جامع زبان فارسی- دستور فرخ»، اتم، کشفیات بزرگ دانشمندان ایرانی، داستان تاریخی بابک و افشین و علم نوین هیات است.
علیاکبر سیاسی نیز بر خلاف نام خود به روانشناسی رو کرد و روانشناسی پرورشی، روانشناسی جنایی، اصول روانشناسی و علوم اخلاق را نوشت و قاسم غنی رساله ابنسینا، تاریخ تصوف در ایران آثار و افکار حافظ را به نگارش درآورد.
بیایید کمی در کنار امیر قدم بزنیم. اینک تمرین روزانه رژه سربازان در سربازخانه تهران به پایان رسیده است؛ نخستوزیر(امیرکبیر) که نظارهگر رژه است، به سوی زمین مدرسه گام بر میدارد، تا کارِ ساختوساز دارالفنون را از نزدیک پیگیری کند؛ خیره به کلاسهایی که شکل میگیرد، شاید چهره محمود حسابیها و فروزانفرها و شاگردان مشتاق دانش نو را پشت نیمکت کلاسها میبیند، که لبخندی بر گوشه لبش میدود.
امیرکبیر پیشترها در تبریز، «امیرنظام» ناصرالدینمیرزا بود، که برای پوزش از کشتهشدن سفیر روس(گریبایدوف) در ایران، راهیِ سنپطرزبورگ(سن پترزبورگ) شد؛ در آنجا درخواست کرد دیداری از هنرستانهای فنی پادگانها داشته باشد؛ و همین بازدید سبب شد در زمان نخستوزیری خود، به آرزوی ساخت دارالفنون ـ که از دیرزمان در اندیشه میپروراند ـ جامه تحقق بپوشاند.
مخالفتهای چندسویه
از همان آغاز تاسیس دارالفنون، برخی از درباریان از در مخالفت با آن برآمدند؛ از شمار میرزا آقاخاننوری که بر آن بود در نخستین مجال، استادان خارجی را از ایران بیرون کند و دارالفنون را ویران سازد و یا برای همیشه بر درش، قفل و زنجیر ببندد.
ناصرالدینشاه نیز واپسگراتر از آن بود که در اندیشه پرورش جوانان دانشآموخته برای آینده کشور باشد؛ در دوره ناصری، بیشتر افرادی که به مدرسه دارالفنون راه مییافتند، وابستگی و پیوندهای فامیلی با خاندان قاجار داشتند؛ اما ناصرالدینشاه تنگنظر، به این اندازه هم خوشنود نبود و بر سرپرستان و گردانندگان مدرسه فشار بیشتری میآورد تا با بستن شهریههای سنگین، از راهیافتن فرزندان دهکهای پایین جامعه به دارالفنون جلوگیری کنند.
او از آغاز، مخالف ساخت مدرسه دارالفنون بود و اگر رندی و زیرکی امیرکبیر نبود و با هوشیاری بر لزوم آموزش دانش مدرن نظامی پافشاری نمیکرد و ناصرالدینشاه را بر نمیانگیخت که برای کسب پرستیژ نزد جهانیان و یا دستکم برای حفظ قدرت خویش و تقویت سامانه نظامی کشور، استادان خارجی آشنا به فنون نظامی را استخدام کند، شاه واپسگرا هرگز تن به آموزشهای دانش نوین پزشکی و ریاضی و شیمی در مدرسه نمیداد؛ همانگونه که تا دیرزمانی در آموزشهای مدرسه، جراحی و تشریح پیکر انسان جایی نداشت و تنها درسهای نظری پزشکی مدرن، آموزش داده میشد.
از همان آغاز روشن بود، که با وجود درباریان زیادهخواه و دسیسهگر، دارالفنون آینده روشن و تابناکی نخواهد داشت؛ در روز گشایش دارالفنون (دی ۱۲۳۱ خورشیدی)، ناصرالدین شاه و همه درباریان حضور داشتند، اما نخستوزیر بنیانگذارش در باغ «فین» کاشان زندانی بود و ۱۳ روز پس از آغاز به کار مدرسه نیز بر رگهای او که برای پیشرفت کشور میتپید، در گرمابه باغ، تیغ کشیدند.
امیرکبیر تنها نیست
ابوطالب حافظی ـ دبیر شورای سیاستگذاری دارالفنون، امیرکبیر را انسانی تیزهوش میخواند، که به نیروی مدیریت توانایی خود توانست به یاری مسیوجان داود، استادانی را در رشتههای توپخانه، پیادهنظام، سوارهنظام، پزشکی و جراحی، معدنشناسی، فیزیک و شیـمی و داروسازی از اتریش برای تدریس در دارالفنون استخدام کند.
مدیر گنجینه اسناد دارالفنون، در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات میافزاید: برخی دانــشآموختگان دارالفنون، پس از گــشایش دانــشگاه تهران، به اســتادی آن دانشگاه رسیدند.
بیشتر چهرههای برجسته و تاثیرگذار در پیشینه فرهنگی، ادبی، علمی، سیاسی و تاریخی ایران، پرورشیافته فضای مدرسه دارالفنوناند، که میتوان از شمس آلاحمد، شهریار، شهید چمران، یمینیشریف، دکتر معین، پروفسور هشترودی، محیططباطبایی، گل گلاب و استاد فروزانفر نام برد.
حافظی با این سخن که امیرکبیر تنها نیست و پیروانش راهاش را ادامه دادهاند و میدهند، میگوید: یکسال پس از گشایش مدرسه دارالفنون، نخستین عمل جراحی سنگ مثانه و پس از آن جراحی چشم و برخی سرطانها از سوی دکتر ادوارد پولاک، استاد اتریشی بخش پزشکی مدرسه دارالفنون انجام گرفت.
ابوطالب حافظی، دارالفنون را در بسیاری از میدانها و عرصههای دانش نو پیشگام میداند و بر این باور است که این مرکز آموزشی، بسیاری از تابوها را در آن زمان شکســت و راه را برای پـدیدآمدن دانشگاه تهران هموار ساخت.
او میگوید: در شرق مدرسه دارالفنون، در یک گستره ۵۰۰ متر مربعی(گشایشیافته در سال ۱۳۱۴ خورشیدی)ساختمان ۲ طبقهای وجود دارد به نام ساختمان «صحیه مدارس» که سپس نام «بهداری آموزشگاهها» به خود گرفت و به فعالیتهای خود ادامه داد.
وظیفه «مجلس حافظالصحه» در مدرسه، پیشگیری از انتشار بیماریهای واگیر مانند وبا، طاعون و آبله بود و با فرستادن پزشکان به قلمروهای دور ایران، افزون بر شناسایی بیماران و درمان بیماریها، پزشکان، گزارشهایی نیز از وضعیت مناطق به دارالفنون میفرستادند.
همانجور که گفتم بعدها این مجلس به بهداری آموزشگاهها تغییر نام یافت و کارش بهداشت و آبلهکوبی دانشآموزان و نیز معاینه آموزگاران به هنگام استخدام بود.
«دانشآموزان مدرسه دارالفنون با راهنمایی موسیو کریزر آموزگار توپخانه، موفق شدند نخستین فرستنده و گیرنده تلگراف را در اسفندماه سال ۱۲۳۶ خورشیدی بسازند»
حافظی در ادامه سخن بالا میافزاید: نخست با سیمکشی میان ۲ کلاس و پس از آن میان قصر گلستان و باغ لالهزار و در نهایت خط تلگراف میان تهران و چمن سلطانیه زنجان(قرارگاه ارتش ایران) برقرار شد.
نخستین آمارگیری از جمعیت شهر تهران به مدیریت میرزا عبدالغفار نجمالدوله و به کمک دانشآموزان دارالفنون انجام گرفت و یکی از دبیران خارجی فیزیک و شیمی نیز ابزارهای کارش را از فرانسه به ایران آورد و در آزمایشگاه مدرسه، با کمک استادان ایرانی، به ساختن انواع اسیدها دست زد و نیز به شناسایی کانیهای ایران پرداخت. نخستین نقشه ایرانی از تهران را دانشپژوهان توپخانه در خارج از دارالفنون و به راهنمایی کریز(آموزگار توپخانه) تهیه کردند و گروه دیگر به تهیه نقشه ارتفاع قله دماوند پرداختند.
پایان گسستها
پس از ۳۵ سال فراموشی و فترت، اینک بر پایه طرحی که سازمان میراث فرهنگی با همیاری وزارت آموزش و پرورش برای بازسازی مدرسه دارالفنون در شهریورماه سال ۱۳۹۳ تصویب کرده، قرار است تا شهریور ۱۳۹۵ بازسازی مدرسه دارالفنون به پایان رسد و با نام «گنجینه و مرکز اسناد آموزش و پرورش ایران» مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
حافظی در این باره میگوید: تاکنون بیش از ۱۰۰هزار سند مرتبط با آموزش و پرورش و بیش از ۵۰۰۰ سند مربوط با دارالفنون از مراکز اسنادی کشور و ادارههای آموزش و پرورش، شناسایی شده است تا در دسترس پژوهشگران و عامه مردم قرار گیرد.
بر پایه طرح تهیه شده، قرار است در بخش تعلیم و تربیت، شیوههای آموزش از زمان مادها و هخامنشیان تا حکومتهای پس از اسلام(خوارزمشاهیان، سلجوقیان، صفویه، پهلوی اول، پهلوی دوم و جمهوری اسلامی ایران) برای بازدید روزانه مردم به نمایش در آید.
هزارتوی پدیدآمدن دارالفنون
حافظی در برابر این پرسش که قدمت و پیشینه مدرسه دارالفنون به چه سالی بر میگردد، پاسخ میدهد: امیرکبیر در نامهای به ناصرالدینشاه از اهمیت ساخت یک مرکز نوین آموزشی در ایران مینویسد و این که لازمه مدرسهداری، دقت زیاد است و نیاز به آدم معقولی دارد که در مورد دانش و علوم فرنگی سررشته داشته باشد.
در همین راستا امیرکبیر، زمین پهناوری را در جنوب میدان توپخانه قدیم و نزدیک کاخهای سلطنتی که برای آموزش سربازان بود، مناسب دید و کارهای ساختمانی آن را در سال ۱۲۲۹ خورشیدی آغاز کرد. نقشه این سازه را میرزا رضا مهندسباشی کشید که یکی از ۵ دانشآموخته رشته مهندسی بود که به دستور عباسمیرزا به انگلستان رفته بود. نقشه میرزا رضا، گرتهبرداری از طرح «سربازخانه ویلیچ» انگلستان بود. این ساختمان در سال ۱۲۳۱ خورشیدی به پایان رسید.
او میافزاید: ساختمان قدیمی که دارای۵۰ اتاق بود، با ایوانهای بزرگ رو به حیاط مدرسه، تا سال ۱۳۰۸ شمسی پایدار ماند؛ پس از گذشت سالیان، به سبب نموربودن و فرسودگی، در زمان وزارت قراگوزلو ویران شد و مهندس نیکلای مارکوف روسی، ساختمان کنونی را در ۲ طبقه و با ۳۲ کلاس در زمینی مستطیلی بنا کرد و در سال ۱۳۱۳ از سوی محمدعلی فروغی، نخستوزیر(زمان وزارت علیاصغر حکمت) گشایش یافت.
همزمان با دارالفنون، دانشگاه تهران نیز در سال ۱۳۱۳ خورشیدی به بهرهبرداری رسید و به جذب دانشجویان پرداخت.
دورههای گوناگون کاری
اوج کار و فعالیتهای دارالفنون از سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۴۶ شمسی بود که توانست تاثیر مثبت زیادی بر روند آموزش علوم و انتقال دانش به ایران بگذارد و در روند سالها، شاگردان زیادی را تربیت کند و تحویل جامعه دهد.
حافظی بازههای زمانی فعالیت دارالفنون را یادآور میشود: دوره نخست، پس از کشته شدن امیرکبیرآغاز شد؛ یعنی از دیماه ۱۲۳۱ خورشیدی تا یکسال پس از کشتهشدن ناصرالدین شاه. دوره دوم از یکسال پس از مرگ ناصرالدین شاه آغاز شد و تا جنبش مشروطه ادامه یافت؛ در دوره سوم، مدرسه را فرو ریختند تا مارکف با افزودن یک طبقه، آن را از سرنو بسازد. کار ساختوساز نیز تا ۵ سال ادامه داشت و سپس مدرسه به دبیرستان دارالفنون تغییر نام داد و دوره فعالیتش از مشروطیت تا سال ۱۳۱۳ خورشیدی بود؛ دوره چهارم ـ از سال ۱۳۱۳(گشایش ساختمان جدید) تا سال ۱۳۶۴ ـ که فعالیت آن دبیرستانی بود. در سال ۱۳۶۴ دبیرستان تعطیل شد؛ و تا مدتی مرکز تربیت معلم و مرکز آموزش ضمن خدمت فرهنگیان بود؛ تا این که در سال ۱۳۷۵ با توجه به ویژگیهایش در شمار آثار ملی درآمد.
اینک همانجور که یادآوری شد، سازمان میراث فرهنگی و وزارت آموزش و پرورش در بازسازی مدرسه میکوشند.
در باره اهمیت مدرسه دارالفنون، دبیر شورای سیاستگذاری این مدرسه میگوید: دارالفنون از چند منظر دارای اهمیت است. این مدرسه دارای پیشینه درخشان آموزشهای نوین در ایران است و در راستای راهاندازی این دارالفنون، وزارتخانههای آموزش و پرورش، علوم، بهداشت و درمان و دانشگاهها نیز شکل گرفت و ساختار معماری و هنر بهکار رفته در سازه مدرسه، سرآغازی برای دگرگونی شهرسازی و معماری در ایران بوده است، به گونهای که پس از آن، با الگوگیری از معماری دارالفنون، ساختمانهای مالی و اداری و نظامی، همچو بانک سپه، بانک ملی، شهربانی، دادگستری، ثبت احوال و پستخانه شکل گرفتند و بنا شدند.
حافظی همچنان با پافشاری بر این که دارالفنون، یک مرکز آموزشی پیشگام و دارای قدمت تاریخی و نماد آموزش نوین در ایران است، میافزاید: به هر رو این سازه فرهنگی، میراثی است که تا زمان ما ماندگار مانده و بر همگان است که در رهبانی و نگهداری آن بکوشند.
چرا که میراث فرهنگی، شناسنامه و هویت تاریخی ملتها است و کمتوجهی به آن، به گونهای کمبها دادن به خویشتن است. آثار مکتوب، ابزارهای زندگی و بناهای تاریخی، آینههایی است برای این که خود را در آنها ببینیم؛ و چه خوب که در بهترین مکانها و در معتبرترین موزهها نگهداری شوند؛ چرا که دور کردن فرزندان آینده از ریشههایشان، ستم به آنان است.
نمایشگاه آینههای دو در
ابوطالب حافظی به نمایشگاهی که اینک در مدرسه دارالفنون برپاست، اشاره میکند: «اینک نمایشگاه سیر تاریخی آموزش و پرورش نوین در ایران از سال ۱۲۳۷ خورشیدی تا امروز با ۱۰ موضوع، به روی مردم دوستدار فرهنگ گشوده است؛ که خانه وزیران آموزش و پرورش ایران(معرفی ۷۴ وزیر، از اولین وزیر(اعتضادالسلطنه) تا وزیر کنونی، دکتر فانی)؛ خانه معلمان ماندگار(شناساندن بیش از ۶۵ آموزگار و دبیر تاثیرگذار که در ۱۵۶ سال پیشینه آموزش و پرورش ایران، نقش بسزایی داشتهاند) و همچنین خانه کتابهای درسی(روند تاریخی و تحول چاپ کتابهای درسی ایران و نخستین کتابهایی که در دارالفنـون تالیف و چاپ شد، تا کتابهای درسی همه پایههای تحصیلی امروز) را شامل میشود؛ نیز مروری شده اسـت بر زندگی معلمان و دانشآموزان شهید(معرفی آموزگاران و دانــشآموزانی که در جنگ تحمیلی شهید شدند)، خانه امیرکبیر(شناساندن گوشههای کمتر شناخته شــده از شخصیت و زندگی میرزاتقیخان امیرکبیر(نخستوزیر وقت) و گامهایی که در راه پیشرفت کشور در قلمروهای اداری، مالی، اقتصادی، صنعت، کشاورزی، معدن، نظامی و تولید داخلی برداشته است)؛ خانه دارالفنون(معرفی استادان، کارکنان، شاگردان، برنامههای درسی و نمایش اسناد دارالفنون)؛ سیر تاریخی ساختار تشکیلاتی وزارت آموزش و پرورش از آغاز تاکنون و سیر تاریخی برنامههای درسی هفتگی در ایران و معرفی بخشهای گوناگون وزارت آموزش و پرورش.
حافظی در ادامه سخنانش میافزاید: دارالفنون اینک دارای ۳۲ کلاس درس است، اما در همین کلاسها، هزاران خاطره با کوشش شبانهروزی ما و همکاران، گردهم آمده است تا مردم به دیدنش بیایند و پیمایشی در دارالفنون قدیم داشته باشند و ببینند که در ادامه گام نخستینی که امیرکبیر برداشت، چه گامهای برداشته شده است، تا امیرکبیر تنها نماند.
او در این باره که چرا در تبدیل دارالفنون به موزه، درنگ ایجاد شده بود، پاسخ میدهد: اعتبارات برای بازسازی و مرمت بنا تامین شده بود، اما اختلاف شرکت نوسازی مدارس، وزارت آموزش و پرورش و سازمان میراث فرهنگی از آنجایی آغاز شد کــه سردر ورودی مــــدرسه، بدون مقاومسازی، گچ زده شده بود.
برای همیاری، گفتوشنودها میان سازمان نوسازی و میراث فرهنگی آغاز شد و پس از ۷ جلسه درازدامن، سرانجام سازمانهای نوسازی و میراث فرهنگی به همسخنی و تفاهم رسیدند و قرار شد دو دیدگاه «نوسازی» و «مرمت» را با هم پیش ببرند و تا سال ۱۳۹۵مــدرسه به گونه کامل، بازسازی و به موزه «تعلیم و تربیت ایران از آغاز تا امروز» تبدیل شود.
ما را در اینستاگرام دنبال کنید :
@darolfonoon-amirkabir
نظر شما